شخصی را زنبور بر کیر زد، سخت بزرگ شد! در خانه رفت با زن خود گفت: «این کیر در بازار میفروشند. مقرر کردهام که کیر خود را بدهم و صد دینار دیگر بر سر، این کیر را بستانم، اگر نیک است بگوی تا بخریم.»
زن را سخت خوش آمد، جامهها و حلی (1) هر چه داشت همه در هم فروخت و صد دینار بداد که این را از دست مده.
شوهر برفت و باز آمد که خریدم. یک دو روز به کار میداشتند، ناگاه آماسش فرو نشست و با قرار اصل آمد. شوهر پریشان از در آمد و گفت: «ای زن، خدا بلای سخت از ما بگردانید. آن کیر از آن ترکی بود، دزدیده بیرون آمد. مرا بگرفتند و به دیوان بردند به هزار زحمت صد دینار دادم و همچنان کیر کهنهی خود را باز ستدم و از آن شنقصه (2) خلاص یافتم.»
زن گفت: «من خود روز اول میدانستم که آن دزدی باشد وگر نه بدان ارزانی نفروختندی!»
1- خرت و پرت
2- مخمصه
حکایت از رسالهی دلگشای عبید زاکانی